اولین نامه عاشقانه
با خودم خیلی کلنجار رفتم که اینها را بهت بنویسم یا نه. از همان لحظه اول که دیدمت حس غریبی بهت پیدا کردم. در این مدت هیچ وقت نخواستم احساسم رو بهت بگم. چونکه نمی خواستم اذیتت کنم.
تصمیم گرفته بودم که این احساسم رو برای همیشه در قلبم مدفون کنم امه دیگه قلبم توان تحمل این بار سنگین رو نداره. امیدوارم درکم کنی. می دونم که درکم خواهی کرد. آخه تو خیلی مهربانی.
بیرون که میرم یکی داره از روبروم میاد فکر می کنم تویی...
تلفنم که زنگ می خوره، با اینکه هیچ وقت بهم زنگ نزدی، امیدوارم تو باشی...
ازت اجازه می خوام تا بگم دوستت دارم.
نمی دونم اینهایی که دارم می نویسم برات ارسال خواهم کرد یا نه؛ چون من خیلی برات نوشتم و هیچ وقت نفرستادم...
نظرات کاربران